امروز خیلی شلوغ پلوغ بودم
از صبح تا ظهر مرکز بودم
هم مراجع، هم پایگاه انتخاب رشته
عصرم که اومدم خونه تا یک ساعت پیش مهمون داشتم
دوستم و دختربچهاش اومدن خونم
دخترش بهانه گرفت که دمپایی میخوام
رفتم توی انباری دو تا دمپایی که مامانم چندسال پیش خریده بود برای دختر و پسرم رو پیدا کردم آوردم
دادم بهش
گفتم اینو مامانم خریده برای نینی های من
اما میدمش به تو:)
مامانش خیلی ذوقزده شد
گفت این حرکتت برام خیلی ارزشمند بود
که کادوهای مامانت برای بچههات رو دادی به دخترم
گفتم مامانم اگه خودش اینجا بود میگفت بدمش
...
محبوبم!
مامانم یه عالمه چیز میز هم برای تو خریده بهم داده
موقعی که بیای بهت بدم
مادرزن به این خوبی هیچجا نمیتونی پیدا کنی:)
...
کمرم صاف نمیشه از بس کار کردم
کف پاهام درده
اما خستگی امروز رو هم دوست داشتم
خستگی برای کارهای خوب:)
...
راستی!
چند روزه پلک چشم چپم هی میزنه!
...
من برم لالا
شب بخیر دنیا و آدماش:)