نگرانم نباشید
یه چند روز دیگه روبه راه که بشم دوباره میام
...
امروز سخت کار کردم
و سخت ورزش کردم
خستمه
شب بخیر دنیا و آدماش
+جواب کامنتا در اولین فرصت...
احساس میکنم زنده نمیمونه
چندوقت دیگه تمومه...
دیگه گنجایش این همه خبر بد رو ندارم
خ س ت م
شب بخیر دنیا و آدماش...
بالاخره گزارش شیش ماههام الان تموم شد
از صبح تا الان درگیرش بودم
کمرم دیگه صاف نمیشه
برم ظرفا رو بشورم
گاز رو تمیز کنم
خونه رو تمیز کنم
که فردا صبح با خیال راحت برم پیش سین
خیلی دلم میخواست الان با بچه ها بوشهر بودم
یا حداقل رفته بودم پیش سین، چندبار زنگم زده بیا دوتایی چایی بخوریم و گپ بزنیم
یا حداقلِ حداقلش میرفتم جاده سلامت رکاب میزدم
اما شب جمعه ک همه به تفریح و گشت و گذارن
من از صبح نشستم پای لپتاپ
تمام پروندههای مراجعا رو از مرکز آوردم خونه
و دارم تک تک شون رو بررسی میکنم و آمار درمیارم
من دیگه نمیخوام مدیر باشم
میخوام ولو باشم!🥲
..
سال دیگه عطایش رو به لقایش میبخشم
مدیریت رو پس میدم
و مثل یه آدم زندگی میکنم و به خودم بیشتر میرسم...
در راستای پست قبل:
دختربچه همسایه صبح تا شب جیغ میزنه و گریه میکنه
بیشتر از بچه های عادی
تاب آوریش خیلیییی پایینه
ینی من امروز خونه بودم پنجره رو باز کردم بشینم پا لپتاپ کارامو بکنم اینقد صدای گریه و جیغ و دادش میومد که من بریدم دیگه
و در ادامه صدای پدرش اومد که گفت: خفههههه شووووو
خخخخخخخخ
بهش حق میدم خسته شده باشه
پنجرهها رو باز کردم تا هوای خونه عوض بشه
صدای مکالمه آقای همسایه با دختر بچهاش رو شنیدم
داشت بهش میگفت:« بین این همه دختر که توی دنیاست، خوشحالم که تو دختر منی»
...
چقدر کیف کردم بااین نوازش کلامی
مامانم واقعا جالبه کاراش!
زنگم زده میگه رفتم برای بچه تو فلان چیز رو خریدم؛
(بارها این اتفاق افتاده)
میگم: مامان، اگه بنا به خرید برای نوهات باشه باید برای بچه آجی که شوهر داره خرید کنی نه من که سینگل به گورم
میگه: من این حرفا حالیم نمیشه، میخوام برای بچه تو بیشتر بخرم
سرم پر از صداست
پر از حرف
پر از اتفاق
...
شب بخیر دنیا و آدماش
امروزم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم
از صبح تا ظهرش یه روز عادی بود
اما از عصر تا الان که اومدم خونه، یکی از پرهیجان ترین روزام بود
امروز انواع هیجانات رو تجربه کردم
امشب خونهی کسی بودم که از اشراف و نوادگان قاجار بود
پولدار زیاد دیدم
این پولدار نبود
اشراف بود
اسمشو توی گوگل زدم چه چیزایی که درموردش بالا نیومد!
ماهیانه بیست میلیارد به دولت آمریکا مالیات میده
کلی خونه و مِلک توی جزیره هاوایی داره
بیشتر از چهل تا باغ چندهزارمتری توی اصفهان داره
ساعت مچی دستش، بیست میلیارد بود..همش جواهر کار شده بود
دوتا صندوق بزرگ پر از طلا توی شعبه مرکزی فلان بانک داره
کلی ماشین لوکس وگرون قیمت
یه عالمه خونه
خیلی از حرفاش رو متوجه نمیشدم
از بس آمریکا زندگی کرده یه درمیون کلماتش انگلیسی بود
واقعا اینا رو بدون اغراق گفتم
اما
حالش خوب نبود
بچههاش همه رفته بودن خارج
بهش زنگ میزنن فحش رکیک میدن که سریع پول بزن به کارتم
میگفت هشت ساله گوشت نخوردم، پرهیز غذایی زیاد داشت
چون سرطان روده داره
بعد از شام تا دید چشام داره قیلی قیلی میره برای خواب
گفت خداروشکر کن که شبا سرت به بالش نرسیده خوابی
من تا صبح بیدارم
همش داشت اخبار رو چک میکرد
از جنگ ایران و اسرائیل بشدت هراس داشت
دائم قیمت دلار و ...چک میکنه
بینهایت بینهایت بینهایت پول و ملک داره
اما خسیسه...اضطراب داره
ونمیتونه یه کیسه برنج به یکی کمک کنه
خلاصه امشب چیزایی خیلی عجیبی به چشم دیدم
درکل آدم مهربون، اصیل و تحصیلکردهای بود
اما بشدت تنها بود
...
اکیپ برنامه فستیوال کوچه بوشهر رو گذاشتن
و میخوان برن
خیلی دلم میخواست منم میرفتم
اما نمیتونم، شنبه باید اصفهان باشم کلی کار دارم:(
امروز حالم بد شد
از وقتی اومدم خونه توی تختم تا الان
...
سین زنگم زده
میگه، حس کردم حالت خوب نیست
چته؟
میگم آره بد شد حالم
ولی تو چقدر حست قویه...
...
الان دلم میخواست توی تختم میموندم
و یکی ازم پرستاری میکرد
نه اینکه...
از پنج صبح دیگه خوابم نبرد
هی از این پهلو
به اون پهلو
پاشدم صبحانه خوردم
ناهارمم درست کردم
و بزنم بیرون دیگه
این سه روز خیلی کار دارم
حتی مراجعامم کنسل کردم
فکرمم خیلی مشغوله
خدایم؛
کمکم کن...