هیچ وقت هیچوقت هیچ وقت
از لباسای طرح پلنگی و همچنین پولک دار خوشم نیومده
با سین رفته بودیم خرید
میخواست یه لباس پلنگی بخره
بهش گفتم اینو بخری رابطه دوستیم رو باهات کات میکنم:|
...
شب بخیر دنیا و آدماش:)
مصاحبهی امروزم عااالی بود
دوپامین بود که ترشح میشد:)))
آقای مصاحبهکننده تندتند میپرسید و جواب میدادم
سوالات آخر رو دیگه منتظر جوابم نمیموند
میگفت بلدی؟
میگفتم بله و تیک میزد
مثلا میگفتDSMبلدی؟
میگفتم اره و جزییات نمیپرسید دیگه
...
کل تایم مصاحبهام شاااید ده دیقه شده باشه!
بقیه بالای بیست دقیقه بود
برای همین گفت پنج شیش دیقه منتظر بمون و نرو بیرون
که فکر نکنن باهم زد و بند داشتیم
...
خدایم شکرت!
امروز نتیجهی این سه سال درس و کارگاه
رو توی ده دقیقه دیدم:)
...
بعد از ماهها یه آبگوشت مَشتی درست کردم برای خودم
رفتم نون سنگک و سبزی هم خریدم و
دلی از عزا درآوردم:)
امشب جشن دارم
جشن یک نفره با خودم:)
...
مناسبتشم خوشمزه است:)
تعداد تماسهای کاری امروزم ۲۲ تا هست
که با خیلیاشون چندبار صحبت کردم
خوشحالم چندروز دیگه از این حجم از مسئولیت رها میشم
دلم میخواد امسال بیشتر برای خودم و
کارای شخصیم وقت بزارم
...
دیروز «ح» شوهر «ز » زنگم زده
میگه از «پ» تشکر میکنم که اومد توی زندگیت
میگم چرا؟:)
میگه: از قِبَل اون ما هم غذاهای خوشمزه میخوریم
(هروقت غذاها و دسرهای اَدایی درست میکنم براشون میفرستم)
میگه این چندسال از این کارا نمیکردیا:)
جا داره روز پسر رو تبریک بگم:)
البته فقط به امیرحسین قیاسی
بقیه پسرا مهم نیستن:)))
از صبح تا ظهر بدون استراحت مراجع دیدم
بعد رفتم اداره با رئیس کلی حرف زدم
اومدم خونه یه کوچولو خوابیدم بیدار شدم
خونه رو جمع و جور کردم
بعدم رفتم فروشگاه کوثر
(تا کوثر پیاده روی کردم)
کلیییی خرید کردم برای خونه
اومدم خونه خریدا رو جابجا کردم
گوشتا رو شستم فریز کردم
که ز زنگ زد گفت میخوام بیام پیشت
اومد شام درست کردیم خوردیم
تا ساعت یک شب موند
بلافاصله که رفت بلند شدم اشپزخونه رو مرتب کردم
و ظرفا رو شستم
و برای مهمون فردا که ناهار میاد پیشم
دسر درست کردم
دوباره اشپزخونه کثیف شد و کلی ظرف شستم
ترتمیز کردم و تمام انرژیمو جمع کردم تا تونستم مسواک بزنم
و روتین پوستیمو بزنم
و الان اومدم توی تختم
کف پاهام گز گز میکنه
و کمرم درد میکنه
فردا صبح که بیدار شم یه عالمه کار دارم
و بشدت احساس کمبود خواب دارم
اما راضیم:)
...
من برم لالا
شب بخیر دنیا و آدماش:)
صبح بیدار شدم کارامو کردم که برم مصاحبه اداره کل
توی مسیر یه ذرهDSM خوندم
رسیدم اداره کل نشستم تا نوبتم بشه
منشی گفت برو اتاق فلان
وارد اتاق شدم که آقای الف بهم خوشآمد گفت تو برای چی اومدی اینجا؟
گفتم اداره مون گفته برای مصاحبه بیام
گفت تو نیازی به مصاحبه نداری مورد تاییدی
پارسال مصاحبه شدی و این یک سالم خوب کار کردی
ازت مصاحبه نمیگیریم
گفتم واقعا؟:)))
گفت آره پاشو برو دختر:)
و اینگونه شد که برگشتم خانه:)
...
خیلی وقته به موهام نمیرسم
موی بلند رسیدگی میخواد و من این مدت ازش غافل شدم
عصر نوبت کوتاهی مو داشتم
رفتم آرایشگاه گفتم دلم میخواد موهام کوتاه کوتاه بشه
گفت چرا؟
گفتم موخوره شده
گفت حیفه که، ساقهی موهات خیلی سالم و خوبه
من برات کوتاه نمیکنم
موخورهگیری روسی میکنم
که قدش کوتاه نشه
برای خشکی موهات و موخوره نشدنش باید احیا و آبرسانی کنی
خلاصه موهام رو کوتاه نکرد و موخوره گیری فقط
...
نمیدونم برم احیا و آبرسانی یا نه؟
بقول عارف: یه دل میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم...
...
چه کنم؟:)
میخواستم یه ذره بشینمDSM بخونم
اما خیلییی خستم و خوابم میاد
...
شب بخیر دنیا و آدماش:)
نمیتونم
اصلا نمیشه
که «بعد از ما» از شروین رو گوش بدم و اشکم در نیاد...
فردا مصاحبه دارم
و هیچی نخوندم
امروز با یکی که این مصاحبه رو رفته بود صحبت کردم
گفت سطحش خیلی بالاست و سخته
ازت سوال میپرسند و از جوابی که میدی باز سوال میپرسن
از Dsmبگیر تا کیس...
...
و من از صبح که زدم بیرون هنوز نرسیدم خونه
نمیدونم اصلا برسم چیزی بخونم یا نه!
...
خدایم!
فردا صبح تو رو میزارم توی کولهام باهم بریم مصاحبه
هوامو داشته باش
مثل همیشه:)
یه عالمه ماچ و بغل:)
روزای آخر مدیریتم در مرکز مشاوره هست
چندماه قبل استعفام رو رد کردم
و قراره آقای ی بیاد به جای من...
هفته قبل اومد مرکز، گفت من به اداره گفتم با این شرط مدیریت مرکز رو قبول میکنم که شما هم دو روز درمرکز مشاوره باشید
گفتم من مشکلی ندارم سال تحصیلی جدید باشما همکاری داشته باشم و بقیه روزا رو ابلاغ مدرسه بزنند
(اما سین میگه داره اشتباه میکنی
میگه نباید باهاشون همکاری کنی. امسال معاون اداره خیلی اذیتت کرد)
ولی بنظرم آقای ی حسابش با معاون عقدهای اداره فرق داره
اونم با هزار تا امید و انگیزه میاد مرکز
نباید انتقام اون اون عقدهای رو از این بگیرم
..
خوشحالم که امسال برمیگردم مدرسه
واااقعا دلم برای فضای مدرسه تنگ شده بود
هرچند که امسال در مرکز مشاوره به تجربه کاریم خیلیی اضافه شد و سختترین سال کاریم بود
اما تجربه خوبی بود:)
...
پایگاه انتخاب رشته هم تموم شد و تجربه خوبی بود
امسال توی پایگاه فقط من خانم بودم و بقیه همکاران آقایون بودند
از صبح بودیم تا عصر
ناهارم باهم میخوردیم
این چندروز تجربه کار کردن با آقایون برام لذتبخش بود
خیلی باحال بودند
و برخلاف همکاران خانم که عادت به ایثار و سازگاری دارن
آقایون دائم از اداره مطالبه داشتند
که ناهار فلان چیز رو بگیر بیار
یا دلمون هندونه یا میان وعده رو میخواد
فلان امکانات کمه برامون تهیه کنید
خیلی خوشم اومد که مهرطلب و ظلمپذیر نبودند
هوای منم خیلی داشتن
من تمام کارم با سیستم بود
تا برق میرفت میگفتن پاشو برو نمیخواد بمونی
خودمون حواسمون به کارا هست
نیازیم نیست اداره متوجه بشه که زودتر میری:)
روز اخر کاری هم که بود
آقای ر (که قبلا حراست بود و با من سر چادرسرنکردن بحث کرده بود) گفت خانم فلانی اگه میشه سال آینده بیا مدرسه ما ابلاغ بگیر همکار بشیم
این چندروز نگرشش نسبت بهم تغییر کرد
البته که من هچنان چادرچاقچوری نبودم
و دیدگاه اون عوض شده
متعصب بودنش کمتر شده:)
...
سقف دهنم بدجوری سوخته و دو روزه به سختی غذا میخورم
...
راستی
پاییز نزدیکه:)
میتونیم تیپ خفن بزنیم
همیشه لباسای پاییز و زمستونهمو بیشتر دوست داشتم
دلم برای شال و کلاه تنگ شده:)
...
خیلی وقت بود ناخنام رو رنگ نکرده بودم
چندشب پیش لاک زدم
زرشکی:)
اینقد خوشگل شده هی مثل این ندید بدیدا ناخنام رو نگاه میکنم:))
...
دیگه اینکه
بریم بخوابیم
شب بخیر دنیا و آدماش:)
دیگه چه خبر؟:)
...
من برم لالا
شب بخیر دنیا و آدماش:)
دیشب رفتیم میدون نقش جهان
هی نگام میکرد میگفت تو این مدت خیلییی خوشگلتر شدی
این از تاثیرات منه و .... :)
گفتم: جالبه هفته پیش هم دوستام که خونه ز جمع شده بودن
بهم میگفتن خیلی خوشگلتر شدی
میم میگفت تو یه کاری با صورتت کردی
شبیه فیلترای دوربین شده چهرهات
...
یه جا خوندم:
دخترا وقتی یکی عاشقشون میشه خوشگلتر میشن
چهرهشون بازتر میشه
...
از اینکه داره منو اینقدر خوب یاد میگیره کیف میکنم
نرم بودن و عمیق بودنش برام جذابه
اینکه یهویی نمیره بالا و نمیاد پایین...
و همیشه یه جریان آرومه و ثبات داره برام خواستنیه:)
گاهی روانشناس بودن خیلی سخته
بخصوص توی روابطی که یکیو خیلی دوست داری...
مثلا طرف مقابل کاری میکنه که ناراحت میشم از دستش
ساکت میشم، پشت موهام قایم میشم، چشامو میدزدم و کم حرف میشم....
اون لحظه خیلی از دستش ناراحتم.
اما بیقراریشو که میبینم از اینکه استرس داره که رهاش کنم هم ناراحت میشم
ینی در یک لحظه هم ناراحتم بابت کاری که کرده
هم ناراحتم که ناراحته و استرس گرفته و طرحوارههاش زده بالا
اون لحظه چون همه چیو(طرحواره و ذهنیتها و نیازهاش) رو میدونم نمیتونم خیلی عمیق بی محلی کنم
و این باعث میشه مهربونتر بشم
..
عشق ینی انتخاب کنی که از دست چه کسی ناراحت بشی
و چه کسی بهت آسیب بزنه
بنابراین باید کسی باشه که ارزشش رو داشته باشه
که ناراحتت کنه
...
همیشه آدمای هیجانی برام دافعه داشتن
و آدمای مِلو و آروم و عمیق برام جذابتر بودن:)
...
این دقیقا منم:
« یه سریا فکر میکنن من با بعضیام
بعضیام فکر میکنن من با خیلیام
بعد خودم خوابیدم جلو تلویزیون
به این فکر میکنم چرا تنهام؟»
:)
هروقت آهنگ«بعد از ما...» از شروین رو گوش میدم
بغضم میگیره..
امشب خیلی بهم خوش گذشت
چون دوتا چیزی که خیلییی دوستشون دارم رو کنار هم داشتم:
یکی ماه، که خیره کننده بود
یکی هم اسب
امشب بعد از دوماه اسب سواری کردم
وی عاشق اسب است
با اسبا بیشتر از آدما عکس دارم
نصف بیشتر عکسای گوشیم، با اسب هاست
خلاصه که ماه و اسب ترکیب دلخواه منه:)
...
شب بخیر دنیا و آدماش:)
ساعت سه و نیم از شدت درد بیدار شدم
یک ساعت درد رو تحمل کردم
دیدم فایده نداره
خارج از توان من هست...
به سختی خودمو متقاعد کردم اسنپ بگیرم و برم درمانگاه
اسنپ گرفتم و رفتم
نمیتونستم درست راه برم
فقط گریه میکردم
ضعف و تهوع هم اضافه شد
پذیرش و دکتر و تزریقات و داروخونهی درمونگاه همهشون خواب بودن
بیدارشون کردم
سه تا آمپول زدم
یه مشت قرص هم بهم دادن
اسنپ گرفتم برگشتم
هنوز درد دارم
اما الان دردش برام قابل تحمله
سرکار هم نمیرم
ولی باید خودمو به کلاس عصر برسونم
امیدوارم تا اون موقع خوب بشم
..
دیشب نخوابیدم
برم بخوابم
خاک تو سرت دنیا:/
شب و صبحت بخیر دنیا و آدماش
امشب ز و همسرش اومدن و
خوندن کتاب« تکههایی از یک کل منسجم» رو شروع کردیم به خوندن
من میخوندم و اونا گوش میدادن
اینقدر قشنگ بود که منصرف شدم از خوندنش!
گفتم پیشنهاد میکنم نخونیم
و صبر کنیم بقیه بچههای اکیپ هم باشن و باهم بخونیم
بنظرم نیاز همه مون هست
قبول کردند که همه باهم بخونیم
...
خیلییییی خوابم میاد
شب بخیر دنیا و آدماش:)
آلن دوباتن، دکتر نیما قربانی، دکتر عباس بخشی پور
این سه نفر که حرف میزنن، عجیب به دلم میشینه:)
امروز خیلی شلوغ پلوغ بودم
از صبح تا ظهر مرکز بودم
هم مراجع، هم پایگاه انتخاب رشته
عصرم که اومدم خونه تا یک ساعت پیش مهمون داشتم
دوستم و دختربچهاش اومدن خونم
دخترش بهانه گرفت که دمپایی میخوام
رفتم توی انباری دو تا دمپایی که مامانم چندسال پیش خریده بود برای دختر و پسرم رو پیدا کردم آوردم
دادم بهش
گفتم اینو مامانم خریده برای نینی های من
اما میدمش به تو:)
مامانش خیلی ذوقزده شد
گفت این حرکتت برام خیلی ارزشمند بود
که کادوهای مامانت برای بچههات رو دادی به دخترم
گفتم مامانم اگه خودش اینجا بود میگفت بدمش
...
محبوبم!
مامانم یه عالمه چیز میز هم برای تو خریده بهم داده
موقعی که بیای بهت بدم
مادرزن به این خوبی هیچجا نمیتونی پیدا کنی:)
...
کمرم صاف نمیشه از بس کار کردم
کف پاهام درده
اما خستگی امروز رو هم دوست داشتم
خستگی برای کارهای خوب:)
...
راستی!
چند روزه پلک چشم چپم هی میزنه!
...
من برم لالا
شب بخیر دنیا و آدماش:)
بعضی آدما اتفاقات زندگیشون خیلی رواله و راحت پشت سرهم میفته
نمونهاش دوست هندیم!
چندسال پیش که اینستا رو نصب کردم
وقتم خیلییی آزادتر از الانم بود
با این خارجی زبانها خیلی حرف میزدم
برای اینکه هم زبانم تقویت بشه
هم کلا جالب بودن برام
یکی از دوستام nikil از هند بود
تماس تصویری میگرفتیم و انگلیسی صحبت میکردیم
دیگه سرم شلوغ شد و نشد باهاش صحبت کنم
امشب که توی واتساپ استاتوس تبلیغ دکتر رو گذاشتم
دیدم همین دوست هندیم سین زده
چندماه پیش عکسای عروسی و فیلمش رو توی واتساپ استوری کرده بود و منم بهش تبریک گفتم
امشب دیدم عکسش با نوزادش پروفش هست:))
Nikhil از اون هندیای مرفه بود
یادمه زندگی خیلی راحتی داشت و کلا همه چیز ایزی براش پیش میرفت
خلاصه امشب براش خوشحال شدم که بابا شده:)
...
من خیلی خستم
امروز خیلی کار کردم و بدو بدو داشتم
برم لالا
شب بخیر دنیا و آدماش:)
میگه: خداروشکر شبیه عکسات نیستی
از عکسات خیلی خوشگلتری
بخصوص اون عکس پروفایل اینستات که دکتر ف نشونم داد
و عکس مانتو مقنعهات که پروف واتساپت هست
میگم: آره همه بهم میگن، از عکسات خیلی بهتری
کلا من استعداد خاصی در پیدا کردن زشت ترین عکسم و ارسالش به بقیه یا پروف گذاشتن هستم:))))
...
تمام ناراحتیهامو ازش بهش گفتم
...
فردا از اون روزاس که صبح میزنم بیرون و شب جنازه میام خونه
امیدوارم این انتخاب رشتهها سریع تموم بشه تا به کربوکسی تراپیم زود برسم
وگرنه مجبورم جیم فنگ بزنم و بپیچونم تا برسم
(مشاوره تحصیلی تنها گرایش مشاوره است که اصلااا بهش علاقه ندارم اما راحت تره و سریعتر هم به پول میرسی)
...
یه سری حرف توی دلم هست که وقتی انتقالیم جور بشه میخوام به آقای ح که توی اداره است بزنم
میخوام بهش بگم بجای اینکه روزی صدبار عکس پروفایلت رو شهید باقری و خرازی و بابایی و ... بزاری
یه ذره آدم باش
یه ذره اخلاقشون رو الگو قرار بده
صداقت داشته باش
این ورژن کثیف و دغل بازی که ازت الان میبینم
با ورژنی که سال اول کاریت دیدم خیلی فرق داره
لازم نکرده صف اول نماز باشی وقتی اینقدر حقالناس میکنی
....
من کاری به دین و آئین هیشکی ندارم
موسی به دین خود عیسی به دین خود
اما چیزی که زیاد دیدم
خیلی از اونایی که دیدم مناسک دینی رو به جا میارن
از عذاب وجدان گناههایی هست که انجام میدن
نه برای رضای خدا
یکیش مراجع دیروزم
مرد متاهلی که زن وبچه داره و با خانم متاهل رابطه پنهانی داره و خیلیای دیگه توی فک و فامیل و آشنا
...
بقول دکتر میم
انسان موجودیست به شدت استراتژیک و پدرسوخته
و من هرروز به این حرفش میرسم
البته خودمم یه جاهایی پدرسوخته هستم
و از این قاعده مستثنی نیستم
...
چرا توی خونه صدمتری پشه باید تلاش کنه بیاد توی سوراخ دماغ من که قلقلکی و حساس هم هستم؟:/
کوری؟
خب این همه جا، برو یه جای دیگه
...
کامنتاتون فرداشب ایشالا
بشرط حیات
...
من دیگه برم لالا
شب بخیر دنیا و آدماش:)